۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۴, شنبه

حسرت

دی‌شب در خواب آن که دوست می‌دارمش با دو دوست همراهش به آن جایی آمد که من نشسته بودم. با همان لباس‌های همیشگی، با همان سر و شکل و همان قدر سرسنگین و نامهربان. امّا در نظرم خیلی زیبا جلوه می‌کرد.
محبت یک سویه جز زجر و زحمت، سرافکندگی و پشیمانی ثمری ندارد. امّان از عشق بی‌پایه، که اگر پایه داشت دو طرف داشت.
برادرم راست از قول جورج برنارد شاو گفت که عشق مثل باد روده است تا موقعي که در وجود توست خودت را ناراحت مي‌کند و زماني که ابراز مي‌شود ديگران را مي‌آزارد.

او تنها کسی از مادینه‌ها بود که در خواب از دیدنش بسیار شادمان می‌شدم و برای ارضای جنسی به بزم شبانه‌ام نمی‌خواندمش.

هیچ نظری موجود نیست: